ذهن خالی

نمی دونم چرا هرچی رو بهش حس بدی دارم همون اتفاق میفته گفتم صمیمی نشم بزارم رابطه در همین حد ک هست بمونهصمیمت زیاد، وابستگی میاره و امان از وقتی ک بفهمن وابسته شدی و یا بفهمن دوست داشتنت روگفتم اگه جلو خودم رو نگیرم دوباره این منم ک عذاب میکشمالان همون شد عذاب می کشم و برات مهم نیست  + نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۲/۱۲ ساعت توسط نـــازنـیـن  |  ذهن خالی...

امروز هم..مثل  دیروز ومثل فردا می گذردامروزهم...خنده ها فراوان،گریه ها فراونچه کسی می داند ماه در پشت ظاهر زیبای خود چه اندوهی به دل داردو حتی آسمان نمی داند خورشید از سرمای نگاه کدام معشوق بی وفایی درتب می سوزد...امروز یا فردا چه فرقی دارد برای دختر غمگین زمستان وقتی بهارهم با خود دلخوشی نمیارد...میان همهمه ی چلچلهای مسافریدختر جا گذاشت چارقد خوشبختی خودرا...بیایید آواز بخوانید بلبل ها در مرگ چکاوک پنهانی...امروز،فردا،چه فرقی می کند وقتی میان قلب گل سرخ پاییزیست پنهانی ...این باغ ها درختان سر به فلک کشیده را می بینید، پر از اشک های کلاغ عاشق تنهایستکه میکند غم خود را زیر قار قار رسوایی پنهانامروز یا فردا ...چه فرقی میکند وقتی قلبی خالی از خوشحالیست..چه کسی می داند پشت خنده ها چه غم های پنهانیست...؟!!! + نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۲/۱۵ ساعت توسط نـــازنـیـن  |  ذهن خالی...

دلــــم گـــــرفته ، يه دنيا دلـــــم گــرفته ...
اگه یه روزازکناریه دختر ردشدی ودیدی صورتش تکیدست،
دیدی لبخندروصورتش محو شده،  
بهش تنه زدی خورد زمین و
اگه خواستی دستشو بگیری بلندش کنی حس کردی دستاش سرد سرد هست
و بی اختیار دستتو از شدت سردی عقب کشیدی،
دیدی که ماتو مبهوته
شک نکن و بدون اون  منم...
اگه یه روز دختری رو دیدی که ...

ذهن خالی...